، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

شش ماهگی مبارک

شش ماهگی مبارک وزن :9 کیلو قد :67 عزیزترینم شش ماه از روزی که تو به زندیگیمون روح تازه دادی میگذره.تو این شش ماه تازه فهمیدم پدر و مادرمون چقدر برای ما زحمت کشیدن.تازه معنی این که میگن بزار مادر بشی میفهمی که چقدر بچه عزیزه رو میفهمم. خوشکلم روزایی که میام اداره واقعا دوری از تو برام سخته.همش تو فکر تو هستم.وقتی هم که میام تا منمو میبینی کلی ذوق میکنی و دستاتو میگیری بالا تا بغلت کنم بعدش مثل بچه پیشیا خودتو تو بغلم قایم میکنی. مامانی بعد سالها بالاخره تصمیم گرفت به خاطر اسایش شما برم گواهینامو بگیرم.برای همین وقتم یکم پر شده.بعدازظهرا باید برم آموزش.و شما پیش مامان جونی باشی. خیلی شیطون شدی.همش دوست داری باهات بازی کنم.معن...
3 اسفند 1393

بیاموز

    فرزندم نوردیدگانم   بیاموز ....که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد. بیاموز که میتوانی تنها با بخشیدن به دیگران به آرامش روحی برسی بیاموز که نفرت ، آیینه دل را سیاه می کند همانطور که محبت به آن جلا می بخشد. بیاموز که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید ، پس دلیلی ندارد که بیندیشی که همه چیز را در یک روز به دست بیاوری بیاموز که زندگی را از طبیعت یاد بگیری چون بید متواضع باشی چون سرو راست قامت چون صنوبر صبور چون بلوط مقاوم چون رود روان ...
5 بهمن 1393

پنج ماهگیت مبارک

پسر گلم پنج ماهگیت مبارک این پنج ماه خیلی زود گذشت.هنوزم گاهی اوقات باورم نمیشه که مادر شدم. روز به روز شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی. با مشورت با دکترت تصمیم گرفتم کم کم غذا دادن به شما گل پسرمو شروع کنم.اول از فرنی با ارد برنج شروع کردم.دوست داری.بعدم سوپ.ولی سوپو بیشتر تر دوست میداری. موقعی که سفره پهن میشه سر از پا نمیشناسی اینقدر سرو صدا میکنی که نگو و نپرس. دالت میخواد تند تند بهت غذا بدم.شکموی مامان در تاریخ 20 دی ساعت 11 شب اولین غلتو زدی.مامانی که کلی ذوق کرده بود. بدو بدو رفتم بابایی رو از خواب بیدار کردم تا این صحنه رو ببینه.طفلی کلی ترسیده بود .فکر کرده بود اتفاقی افتاده .اونم وقتی صحنه رو دید کلی ذوق کر...
5 بهمن 1393

مادر..........

  مادر یعنی زندگی  مادر یعنی عشق  مادر یعنی مهر  مادر یعنی اون فرشته ای که با اشکت ، اشک میریزه  با خنده هات می خنده  مادر یعنی اون فرشته ای که نگاهش به توئه و با هر... لبخندت ، زندگی میکنه  مادر یعنی اون فرشته ای که موهاش سفید میشه برای بزرگ کردنت  و به تو میگه ؛ پیر بشی مادر ، درد و بلات به جونم... مادر یعنی اون فرشته ای که صبح که خوابی آروم میز صبحونه رو  میچینه تا وقتی بلند شدی زندگی رو لمس کنی  مادر یعنی اون فرشته ای که شبایی که غم داری یا مریضی تا صبح  بالا سرت می شینه و ن...
5 بهمن 1393

بدون عنوان

گفت : من مادرت هستم که بهشت در دستان من بود ! گفتم : پس چرا الان زیرپای توست ؟ گفت : آن را زمین گذاشتم … تا تو را در آغوش بگیرم … !   ...
5 بهمن 1393

بدون عنوان

مادر شدن ، عبوراز سخت ترین امتحان خداوند برای من بود.تواین مسیر گاهی ناشکری کردم وهر از گاه شکری.   خداوند ، کمکم کن که درادامه مسیر سربلند باشم.هم پیش تو وهم پیش زیباترین هدیه ای که به من بخشیدی.   ...
5 بهمن 1393

مادرانه

مادرم ميگفت تا مادر نشوی حس آن را نداني اي فرزندم و چه كودكانه پرسيدم من : كه چرا بهشت زير پاي توست؟ ياد دارم كه چقدر او خنديد سپس او گفت: بهشت هديه اي بود از خدا بر من وقتی تو را در دل داشتم بهشت در دستانم بود و تو در جانم و روزی که تو چشم به جهان گشودی بهشت را با تمام بزرگی بر زمین نهادم و تو را عاشقانه در آغوش کشیدم فرزندم آری برای همین است که می گویند بهشت زیر پای مادران است...   پسرم،نازم،امیدم برای زندگی با اومدن تو ،زندگیم یک رنگ بوی دیگه گرفت.وقتی با اون چشمای نازنینت به من نگاه میکنی خستگی از تنم بیرون میره.شاید نتونم اون طور که شایسته شما پسر نازم باشه ازت مراقبت کنم ولی تمام تلاشمو  میکنم .وقتی فکر ...
25 آذر 1393

سه ماهگی

  سلام گل مامان .باید ببخشی که وبتو این قدر دیر آپ میکنم. خوب بریم سراغ ماجراهای این چند وقت. امسال اولین محرمیه که شما بین ما هستی.روز 6 محرم به همراه مامان جون و عمه جون فاطمه و مهدیه گل رفتیم همایش شیرخواران حسینی.خیلی شلوغ بود سالن.اول که شما خواب بودی  ولی وقتی که بیدار شدی شروع به گریه کردی .شیرم نمیخوردی اخه اونجا هوا خیلی گرم بود شما هم همیشه تو گرما و سروصدای زیاد کلافه میشی.برای همین تا پایان مراسم نتونستیم بمونیم و بابایی اومد دنبالمون.تو ماشین دیگه حالت خوب بود و اروم شدی. روز عاشورا به همراه بابایی رفتیم تو خیابون و شما با ذوق و شوق به دسته های عزاداری نگاه میکردی و اصلا از صدای  طبل نترسید...
10 آذر 1393

به یاد علی اصغر .....باب الحوائج است این شیرخوار

                یکی از عجایب عرصه کربلا رفتاری است که در مورد مولای شیرخوار ما دیده می شود : علی اصغر یا عبدالله الرضیع ، حیفم آمد این دونکته را تقدیم نکنم و التماس دعا نداشته باشم. چه پیامک پرمحتوایی این روزها منتشر شده است: تاحالا دیدی وقتی انگشت رو میذاری کف دست نوزاد چه جوری محکم انگشت رو می گیره؟ الهی ششماهه ی اباعبدالله همونجوری دستت رو بگیره.... من هم می گویم : تاحالا دیدین وقتی انگشتتونو میذارین کف دست نوزاد چه جوری محکم انگشتتونو می گیره؟ الهی ششماهه ی اباعبدالله همونجوری دستتونو بگیره.... السلام على عبد الله بن الحسین الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المتشحط دما، المص...
3 آبان 1393