، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

و ان یکاد

عکسای پسری

  لطفا برای دیدن عکسای جوجوی مامان به ادامه مطلب مراجعه کنید اینا هم عکسای اتلیه پسرم در نه ماهگی. خسته شدم مامان بزار یکم استراحت کنم.آخیش علی تپل در حال خوردن کپل آخر شما یک دکتر میشی.............. در حال خرابکاری.مامان با من دعوا نکن.قابل توجه که بعد از این عکس کل سماورو انداختی پایین. دختر مامان.عاشق اینی که روسریای منو سرت کنی. مامان من خوابم میادددددددددددددددددددددددد اینم مامانی برای در اتاقت درست کرده گل پسرم. منو بابا عاشق این عکستیم.قابشم خودم برات درست کردم.خخخخ   ...
21 مهر 1394

بدون عنوان

سلام گل پسرم باید مامانو ببخشی که اینقدر دیر به دیر وبتو آپ میکنم.واقعا این چند مدت سرم شلوغ بوده. اتفاقای زیادی تو این مدت افتاده که تا اونجایی که ذهنم یاری کنه برات مینویسم. مهمترین اتفاق یکسالگیه شما بود.که  با این که کلی زحمت کشیدم و تم تولدت که زنبوری بود اماده کردم به بعلت فوت شوهر خاله بابایی کنسل شد.ولی مامان جون برات یک کیک کوچولو درست کرد و شما شمعاشو فوت کردی و کلی خوشحال شدی.ان شا لله سالهای اتی بتونم برات چشنای بزرگ و خاطره انگیز بگیرم. اتفاق بعدی ازدواج خاله مریم بود.که 97/7/9 برگزار شد. اتفاق بعدی راه رفتن شما بود که از اواخر ده ماهگی شروع کردی و الان دیگه بدو بدو میکنی. هرروز شیرین کاریا جدید یاد میگیری...
21 مهر 1394

جشن گل پسری

تو شهر ما رسمه فصل گل محمدی بچه کوچولوهایی مثل شما رو میزارن داخل گل محمدی که انواع حساسیت ها ازشون دور بشه.منم برای حفظ شما در برابر حساسیت ها ،شما رو گذاشتم تو گل.البته بماند که یک لحظه هم اروم نگرفتی و همش بلند میشدی و حتی گلا رو میخوردی.منو مامان جون هی شمارو میخوابوندیم وهی شما پا به فرار میزاشتی.خلاصه نشد یک عکس درست و جسابی ازت بگیرم ولی همین چندتا هم غنیمته. اینم عکسایی که با مکافات و مشقت ازت گرفتم.               ...
11 خرداد 1394

تبریک به همسر عزیزم

  تقدیم به مصطفی عزیزم ای تمام زندگی و هستی ام، عشق را با تو تجربه كردم و بدان مروارید زیبای عشقت همیشه در صدف سرخ قلبم جای دارد. بهترینم، به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن، خوب ماندن و خوب دیدن را آرزو می كنم. روز مرد را به تو عزیزترینم تبریك می گویم.   ...
10 خرداد 1394

ارایشگاه رفتن پسری

خوب جونم برات بگه از اولین ارایشگاه رفتن. موهای نازت یک عالمه بلند شده.همه میگن از ته بتراشم.ولی من دوست ندارم پسرم کچل بشه.برای همین از دایی جون خواستم از ارایشگاهشون برات وقت بگیره.قرار شد ساعت 8 شب به همراه بابایی بریم.خیلی میترسیم که شما گریه کنی و ارایشگاه بزاری روی سرت.ولی مثل همیشه آقا و متین بودی.بابایی نشست روی صندلی و شما گل پسرم رو گرفت تو بغلش.شما نانازمم اروم نشتی تا کار اصلاحت تمام بشه دایی جونم با سشوار با شما بازی میکرد تا حوصلت سر نره. انشا...آرایشگاه دومادیت. اینم عکسای ارایشگاهت فدات بشم مو رفته تو بینیت. اینجاهم بعد اصلاح داری استراحت میکنی دایی جون داره موهات سشوار میکنه تا خوشکل بشه...
10 خرداد 1394

نه ماهگیییییییییی

پایان نه ماهگی وزن 9.800 قد 70 خوب بریم سراغ اتفاقات این ماه اول از همه روز مادر امسال با وجود شما گلم پسرم منم مادر شدم. نمیدونم یک حس شیرین و دوست داشتنیه که قابل توصیف نیست. شماهم زحمت کشیدی برام گل و یک النگو خریدی.مرسی گل پسرم.انشا..همیشه سالم باشی .   اولین مروارید پسرم در تاریخ 94.2.2 مهمون دهن کوچولوش شد و دومیش 94.2.3 و الان شما صاحب دوتا مروارید خوشکلی.   سلام سلام صدتا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواشو یبصدا شدم جز کباب خورا خیلی بلا و شیطون شدی.دوست داری همه جا سرک بکشی.سر سفره که مکافات باشما گل پسری.کنار ...
3 خرداد 1394

تقدیم به مامان گلم

  یک زن گران بها ترین اعجاز خداست برای داشتنش باید وضوی باران گرفت و به نام عشق،شبنم وار برعطر او سجده کرد وهزار هزار گل سرخ را تسبیح لحظه هایش نمود. او اجابت میکند،عشقی ،بالاتر از خورشید. و زیباتر از مهتاب را و تنها یک زن میداند آیین دوست داشتن را . و آنقدر زیبا هدیه میکند این عشق راکه سیراب شوی . آری میدانی که او الهه ی عشق است وبهشت کمترین سرزمین اوست                                   مامان عزیزم روزت مبارک پسر گلم مامان ج...
3 خرداد 1394

هفت ماهگی پسرم

پسر نازم ببخش یک یکم دیر وبت آپ میکنم اخه تو ایام عید سرمون خیلی شلوغ بود. برای همین امروز که هشت ماهگیت کامل شده میخوام اتفاقات این دو ماه و برات بنویسم. اسفند خیلی ماه شلوغی بود هم از لحاظ کاری هم از لحاظ خانوادگی. کلاسای رانندگیم خیلی وقتمو پر کرده از طرفی کارای عیدمم مونده از طرفی هم کارای اداره...............  میدونم تو این مدت کمتر به شما رسیدم باید ببخشی گل پسرم. دیگه مامان یک سر داره و هزار سودا. اول اسفند به خاطر سالگرد فوت دایی گلم رفتیم مشهد.یک سفر سه روزه.ولی تو اون سه روز این قدر هوا سرد شد که نتونستیم یک زیارت خوب انجام بدیم .چون میترسیدم سرما بخوری.ولی با این وجود خدمت اقا رسیدیم و شما رو بابایی برد پشت...
23 فروردين 1394