، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

بدون عنوان

1394/7/21 12:02
نویسنده : مامان گلی
283 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم

باید مامانو ببخشی که اینقدر دیر به دیر وبتو آپ میکنم.واقعا این چند مدت سرم شلوغ بوده.

اتفاقای زیادی تو این مدت افتاده که تا اونجایی که ذهنم یاری کنه برات مینویسم.

مهمترین اتفاق یکسالگیه شما بود.که  با این که کلی زحمت کشیدم و تم تولدت که زنبوری بود اماده کردم به بعلت فوت شوهر خاله بابایی کنسل شد.ولی مامان جون برات یک کیک کوچولو درست کرد و شما شمعاشو فوت کردی و کلی خوشحال شدی.ان شا لله سالهای اتی بتونم برات چشنای بزرگ و خاطره انگیز بگیرم.

اتفاق بعدی ازدواج خاله مریم بود.که 97/7/9 برگزار شد.

اتفاق بعدی راه رفتن شما بود که از اواخر ده ماهگی شروع کردی و الان دیگه بدو بدو میکنی.

هرروز شیرین کاریا جدید یاد میگیری.ماشالله اینقدر شیرینی که دلم میخواد درسته قورتت بدم .عشششششششششششقم مامان.

از هوش بالایی برخورداری.و همیشه به خاطر این قضیه خدا رو شکر میکنم.

کلمه هایی که یادگرفتی ایناست:

مامان.بابا.اب.عمه. اینارو همیشه تکرار میکنه.بقیه کلمه ها رو متناسب با جایی که باشی میگی.

به دایی ابوالفضل میگی ابفض .صدای هاپو رو میگی هاپ هاپ.صدای گوسفند و میگی بع بع.

تاپ تاپ عباسی رو میخونی.

در حال حاظر شش تا دندون داری.چهار تا بالا دو تا بالا.

راستی بعد از واکسن یکسالگی دچار سرخچه شدی و یک هفته مریض بودی.ان شا لله همیشه سالم باشی و سرحال گل پسرم.

آخرین اتفاقی که یادم میاد تو این مدت افتاد تولد پسر عمه گلت محمد صدرا بود.که در تاریخ 94/6/31 متولد شد.

حالا بریم سراغ عکسای این چند مدت.

 

 

 

 

 

علیرضا در حال خواندن دعا در حرم اقا امام رضا(ع)

 

 

رفتی تو بالکن تا آب از لباسا چیک چیک کنه رو ی سرت

 

کوچولو مامان در حال کمک

کیک تولدت که مامان جون زحمتشو کشید.

علیرضا در حال شادی در تولد زهرا جون

من گشنمه مامان .مزاحم خوردن ساندویچم نشوووووووووووو

 

مامان تانک که میگن همینه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

خدا هیچ بچه ای رو مریض نکنه. پسرم خیلی مامان برات غصه خورد وقتی سرخچه گرفتی.

 

علی کوچولو سوار بر موتور هدیه تولدش که دایی مهدی زحمت کشیدن.

در حال خوردن کیک عروسی خاله.

هلاک شد پسرم تو عقدیه خاله جون.فدای قد رعنات بشم من

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)